دیوانه بازی

آن من دیوانه ی عاصی در درونم های و هو می کر د.....مشت بر دیوار ها می کوفت روزنی را جستجو می کرد....

دیوانه بازی

آن من دیوانه ی عاصی در درونم های و هو می کر د.....مشت بر دیوار ها می کوفت روزنی را جستجو می کرد....

بیش از اینها ، آه ، آری

بیش از اینها میتوان خاموش ماند

میتوان ساعات طولانی

با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت

خیره شد در دود یک سیگار

خیره شد در شکل یک فنجان

در گلی بیرنگ ، بر قالی

در خطی موهوم ، بر دیوار

میتوان با پنجه های خشک

پرده را یکسو کشید و دید

در میان کوچه باران تند میبارد

کودکی با بادبادکهای رنگینش

ایستاده زیر یک طاقی

گاری فرسوده ای میدان خالی را

با شتابی پرهیاهو ترک میگوید

میتوان بر جای باقی ماند

در کنار پرده ، اما کور ، اما کر

میتوان فریاد زد

با صدائی سخت کاذب ، سخت بیگانه

" دوست میدارم "

میتوان در بازوان چیرهء یک مرد

ماده ای زیبا و سالم بود

با تنی چون سفرهء چرمین

با دو پستان درشت سخت

میتوان در بستر یک مست ، یک دیوانه ، یک ولگرد

عصمت یک عشق را آلود

میتوان با زیرکی تحقیر کرد

هر معمای شگفتی را

میتوان تنها به حل جدولی پرداخت

میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت

پاسخی بیهوده ، آری پنج یا شش حرف

میتوان یک عمر زانو زد

با سری افکنده ، در پای ضریحی سرد

میتوان در گور مجهولی خدا را دید

میتوان با سکه ای ناچیز ایمان یافت

میتوان در حجره های مسجدی پوسید

چون زیارتنامه خوانی پیر

میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب

حاصلی پیوسته یکسان داشت

میتوان چشم ترا در پیلهء قهرش

دکمهء بیرنگ کفش کهنه ای پنداشت

میتوان چون آب در گودال خود خشکید

میتوان زیبائی یک لحظه را با شرم

مثل یک عکس سیاه مضحک فوری

در ته صندوق مخفی کرد

میتوان در قاب خالی ماندهء یک روز

نقش یک محکوم ، یا مغلوب ، یا مصلوب را آویخت

میتوان باصورتک ها رخنهء دیوار را پوشاند

میتوان با نقشهای پوچ تر آمیخت

میتوان همچون عروسک های کوکی بود

با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید

میتوان در جعبه ای ماهوت

با تنی انباشته از کاه

سالها در لابلای تور و پولک خفت

میتوان با هر فشار هرزهء دستی

بی سبب فریاد کرد و گفت

" آه ، من بسیار خوشبختم " 

 

دانلود! 

 

خودم نوشت::  فروغ رو دوست دارم...بی هیچ دلیل....به خاطر شجاعتش تحسینش میکنم و تابو شکنی هاشو می پسندم.... 

دوستان(!) انتخاب این شعر دلیل خاص  داره ولی لزوما که نباید توضیح داد(.)  

  

 

ری نمود:: 

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم.....        به طاقتی که ندارم کدام بار کشم... 

 

پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست.... 

 

ری! 

ری! 

بیا بیا 

2باره  

3باره 

 بخونیم :::::: شیدا شدم ...شیدا شدم.... 

 

به خاطرش (!) یه دنیا ممنونتم....  (میدونم که نمیدونی...) 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
rey پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ب.ظ

i know

u dont!
im sure:)

مهرداد جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ق.ظ http://boudan.blogsky.com

هر آن یک آغاز است اگر آغازگری بی غایت پرشور رو به رویت باشد
هر آن می شود سرمست بود اگر شرابی ناب اغواگر باشد میانه ی چشمهایت
هر آن می شود پر کشید اگر آسمانی پر بلندا در صفحه ی پروازت باشد
هر آن می شود زنده بود اگر نفسی بی وقفه سرشار از حضور حیاتبخشت کند
هر آن می شود پرفروغ باشی اگر دم به دم در تو طلوعی تازه روی دهد
هر آن می شود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد