دیوانه بازی

آن من دیوانه ی عاصی در درونم های و هو می کر د.....مشت بر دیوار ها می کوفت روزنی را جستجو می کرد....

دیوانه بازی

آن من دیوانه ی عاصی در درونم های و هو می کر د.....مشت بر دیوار ها می کوفت روزنی را جستجو می کرد....

دوست!


چند روزی هست که میون ادمای خوب و خوبی های دوست داشتنی ادم ها غرقم انگار که خیلی ها رو اولین باره که می بینم....احتمالا وقتشه که بیشتر توجه کنم به همه ی این خوبی ها.  

  

هم اتاقی ها انسان هایی (!)عجیب هستند نمیشه درکشون کرد و همیشه اون فاصله اون مرز باید باشه  بعضی وقتا نمیذارن نفس هم بکشی ، خیلی وقتا بهترین  خاطره های دنیا رو می سازن!

کلا خوابگاه  یه زندگیه! (مثل زندگی که درون زندگی می خزد...) 

همینجوری نوشت: مفتخرم که اعلام کنم بخش عظیمی از مشکلاتم با تخت بالا حل شده!

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد