دیوانه بازی

آن من دیوانه ی عاصی در درونم های و هو می کر د.....مشت بر دیوار ها می کوفت روزنی را جستجو می کرد....

دیوانه بازی

آن من دیوانه ی عاصی در درونم های و هو می کر د.....مشت بر دیوار ها می کوفت روزنی را جستجو می کرد....

سیگار؟؟؟


!نـمـ ـی دانـم
سـیـگـار مـیکـشـم یـا حـسـرتــــــــــ ـ ـ نـبـودنـت را
ریـه هـایـم را پـر از دود مـیـکـنـم یـا پـر از آه  رفـتـنـت
نـمـی دانـم تـو را دود مـیکـنـم یـا خـاطـراتـت را!
اصـلـا چـه فـرقـــی مـیـکـنـد ؟!
تـو رفـتـه ای و مـن......
سـیـگـار و حـسـرت و آه را بـاهـم مـیـکـشـم 

پی نوشت:هوس سیگار دارم این روزها....  

             

نظرات 1 + ارسال نظر
مهرداد پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ب.ظ http://boudan.blogsky.com

سیگار و کناره ی پنجره ی اتاق و تاریکی و سوسوی محو و پنهان شده ی ستاره های بی رمق تو عمق تاری شب و دودی که از بالا با حیرت خیره شده بهت و ...
پس بنوشت: توی قرصات چیز ه؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد